1.من خودمم نمیدونم ، که از کی عاشقت شدم چیزی که انتها نداشت ، چطوری ابتدا داره؟
نترس از این که عشق من،با تو یه روز تموم بشه چیزی که ابتدا نداشت چه طوری انتها داره؟
2. آمیزه ی سرشت منی تو ، فرمان سرنوشت منی تو ، جبری و در مقابله با تو، دل حق اختیار ندارد...
3.از چشم های عشق چه میخواهید؟ ای ابرهای بغض بارانی !
بر گونه های دوست چه میبارید؟ ای اشک های طاقی توفانی !
در دست های معجزه ات، ای عشق! آیا هنوز حکم رهایی نیست؟
تا وا کنند پنجره ای از نور ، بر روی این پرنده ی زندانی؟
حسین منزوی
نظرات شما عزیزان: